یخ زدم به قرآن

خوب ما الان پتو پیچ تو خونه تردد میکنیم! البته که هوا بس ناجوانمردانه سرده ولی خونه ما هم تازه سازه  و چون دورتادورش  بازه سردتر از بقیه ی خونه هاست  ... نمیدونم چطوری ساخته شده که تابستونا به طرز وحشتناکی گرم و زمستونا به طرز مرگ آوری سرده ! والا به خدا معمارم معمارهای قدیم!


ای کاش پیش خواهرم بودم تا باز مرهم رو پرم میذاشت ....

یکی از چیزهایی که باید بابتش از خدا تشکر کنم اینه که مخلوقی  آفریده به اسم محسن چاووشی...

که اگه صداش نبود من نمی فهمیدم موسیقی یعنی چی!!

صداش شبیه سنتوره!! اصیل ، مردونه و گرم ...

اصلا صداش باید ثبت ملی بشه ....

شده یه وقتایی که همه چیز برام پوچ و بی معنی بوده و در ناامیدی مطلق بودم صدای محسن چاووشی رو شنیدم و به خودم گفتم بی خیال صبا زندگی هنوز خوشگلیاشو داره ....

توضیح: عنوان قسمتی از آهنگ" دلخون "محسن جان چاووشی ست


دروغ بگو بازم من باورم میشه!

هیچ وقت به دختری که دوستتون داره ( تکرار میکنم دختری که دوستتون داره نه دختری که دوستش دارید اینا باهم فرق داره) نگید که " مگه تو کی هستی؟ " یا " توام یکی مثل بقیه" و  از این حرفا ... این حرفا یه دختر رو میکشه نه خودشو نه ، روحش و قلبش رو ...دنیا پیش چشاش تیره و تارمیشه وقتی کسی که انقدر براش خاصه و تو دنیا تکه بهش بگه که" فکر کردی کی هستی؟"

هیچی دردناک تر و غم انگیز تر از این نیست که به یه دختر بگی تو با بقیه فرقی نداری یه دختر حتی اگه یه خدمتکار باشه دلش میخاد معشوقه ش باهاش مثل یه ملکه رفتار کنه ...بذارید فکر کنه خاصه !

این جمله رو شنیدین که میگه :" تو را دوست دارم نه به خاطر شخصیت تو بلکه به خاطر شخصیتی که من هنگام با تو بودن پیدا میکنم" ! به نظرم این جمله بی نظیره وقتی به معناش فکر کنید... لااقل برای من خیلی صادقه من به شخصه عاشق آدم هایی میشم که بهم احساس بی نظیر بودن و خاص بودن بدن ...

پ.ن :این روزها فقط میتونم عاشق آدمی بشم که بیاد و بهم بگه " خانم شما رو چشای من جا داری"

آره دقیقا همینو بگه ، باور کنید هیچ دلیلی نداره ! فقط احساس میکنم باید اینو بگه!

پ.ن۲ : شعر


گریه مون هیچ ، خندمون هیچ ....داشته و نداشته مون هیچ... تنها آغوش تو مونده... غیر از اون هیچ

این سریال "هشت و نیم دقیقه" رو میبینید چون مامانم و خواهرم نگاه میکنن منم یه تیکه هایی شو دیدم اون قسمتشو دیدین که عقد فرزین و یلدا بود؟ ...فرزین برای انتقام از خواهر یلدا سر عقد گفت نه که  ضایعشون  کنه!

خوانواده ی دختره با اینکه اولش اصلا با ازدواجشون موافق نبودن ولی بعدش دیگه پذیرفتن وقتی این اتفاق افتاد خانواده ی دختره انقدر هواشو داشتن ،  حالا اگه خونواده ی من ‌بودن حمایت روحی و عاطفی نمیکردن که هیچ ، مدام میگفتن ببین چه آدم مزخرفی هستی که طرف رو از سر عقد فراری دادی...

بعدشم مدام ازم میپرسیدن چه کار کردی طرف فرار کرد ؟چه کار کردی ؟

بی خیال خدا رو شکر کنیم بهتره!

پ.ن : عنوان قسمتی از آهنگ " خالی" ابی هست.

راستشو بگید من طاقتشو دارم!

شنیدم تهران برف اومده ، بگید که دروغه !بگید اشتباه شده !

 یه اشتباهی شده  دوستان ، تو شهر ما برف نیومده چطور اونجا اومده ؟

شهر ما انقدر سرد و کوهستانیه همیشه بعد از یه عالمه برف که اینجا میبارید تازه تهران  اندکی بارون میومد ( برفم نه ها بارون  اونم نه بارون درست و حسابی اندکی ...دقت کنید) 

آخر الزمان شده دیگه هیچی سر جاش نیست ،خدایا واقعا ما به کجا  داریم میریم؟؟ ( معلومه زورم گرفته؟؟ امیدوارم معلوم نشه!)

کی "همت" منو برداشته بیاره پس بده!

یه چیزایی  هست به اسم  اراده، پشتکار،  همت ..‌

متاسفانه دوز اینا تو خون من خیلی کمه ...مثلا من واقعا از کمبود "همت " رنج میبرم ...

در واقع همین روزهاست که به خاطر کمبود " همت " دار فانی رو وداع بگم.. .

بای بای 

دیگه انقدر هم بی شعور نیستم ...

دم امام حسین گرم... حماسه ای که آفریده حداقل هیچی واسه ما نداشت سه  چهار روز تعطیلی رو داشت ...چرا چرا،  حلیم و قیمه و اینا هم داشت ...

لطفا باقی امام ها یاد بگیرن  ...

(این فقط یه شوخیه قصد بی احترامی یا بی حرمتی به اماما رو ندارم ،فاز نصیحت و توبه برندارید)

دکتر باباطاهر عریان تقدیم میکند!

روزی چهار بار( هر ۸ ساعت یکبار) با خودتون تکرار کنید... 

""نکن کاری که بر پا سنگت آیو      جهان با این فراخی تنگت آیو "


البته به معنی شم فکر کنید انصافا "بزرگی" بهتر از باباطاهر پیدا نمیکنی انقدر قشنگ نصیحتت کنه!


تو نیکی می کن و در دجله انداز ....

به مناسبت هفته ی کتاب برید کتاب بخرید و کتاب بخونید ...

کتاب نمیخونید هم مهم نیست برای ترویج کتابخوانی بخرید برای یکی دیگه که کتاب میخونه...

خواستید بگید آدرسم رو بفرستم ، چه کار کنم دیگه !!! از اول زحمتتون رو دوش من بود ... به تنهایی سرانه ی مطالعه ی این مملکت رو یکی دو دقیقه جا به جا کردم ! 


حق مسلم "اونا"!!!

یه قبیله ای تو تایلند هست به اسم قبیله ی گردن دراز ها ...تو این قبیله از ۵ سالگی به بعد هر سال یه حلقه به گردن دخترانشون میندازن ... این قضیه از نظر من نه تنها زیبایی نداره خیلی هم غیر انسانیه - خوب رییس قبیله اشاره میکنه کی نظر تو رو خواست- ، البته این حالت الان برای اون قبیله حالت توریستی و منبع درآمد داره که زشتی ماجرا رو به نظرم بدتر میکنه...

 یه بعد غم انگیز ماجرا اینه که این زن های طفلکی نمیتونن سنشون رو پنهان کنن ، لازم هم نیست از خودشون سنشونو بپرسی کافیه حلقه ها رو بشمری.مخفی کردن سن حق مسلم ما زن هاست... این که یه زنو از حقش منع کنی خیلی غیر انسانیه و یه جورایی پایمال کردن حق و حقوق اون زن بیچاره ست  !




Dance me to the end of life

لیا فلاح رو میشناسین؟ اگه میشناسین که هیچ، اگه نمیشناسینش باید بگم ایشون یه دنسره ( dancer) اگه دوست دارید رقصاشو ببینید میتونید تو یوتیوپ اسم شو سرچ بکنید !

خوب حالا نسیم رو میشناسین ؟ ...... بیخیال معلومه که نمیشناسینش،چون نسیم معلم رقص منه و طبیعتا فقط من میشناسمش ...نسیم میگه که با "لیا فلاح" - اون زمان که تو آلمان بوده - دوست بوده ، راستش من آدم خنگولی هستم و معمولا حرف آدم ها رو باور میکنم مخصوصا اگه طرف رو دوست داشته باشم ...خوب از اون جا که نسیم رو دوست دارم دوست داشتم حرفش رو باور کنم ولی نمیدونم چرا احساس میکنم بیشعور فرض شدم احساس میکنم نسیم به من دروغ گفت چون رقصاش با لیا مو نمیزنه الکی به من گفت با لیا دوست بوده و با هم این رقصا رو طراحی کردن. ولی من همش احساس آدمی رو دارم که سرش کلاه گذاشتن!

در هر صورت من مشکلی با این قضیه که چند تا از رقصاش کپی 90 درصدی از رقص های لیاست نداشتم من که ازش نپرسیدم چرا رقصات شبیه رقصای لیاست چه لزومی داشت خودش داوطلبانه دروغ بگه !

 اگه بتونم ایمیل لیا رو بدست بیارم و ازش بپرسم که آیا نسیم رو میشناسه یا نه ؟ خیلی خوب میشه!نمیخام در مورد نسیم بد فکر کنم!

انشالله که تو راست میگی!

بعضی ها با یه ایمان غیر قابل انکاری  میپرسن مگه شهر هرته ؟ آدم دلش نمیاد  دلشونو بشکنه ...!!


ابر آسمون یه قطره بارونم نداره!

وقتی بچه بودم ( اینکه میگم بچه بودم در واقع اصلا یادم نمیاد چه سنی بودم حتی فکر میکنم خیلی هم بچه نبودم ) یادمه روزهای پاییزخیلی بارون میومد. یادمه گاهی تمام روز  و چند روز پشت سر هم بارون میبارید... من این عصرهای پاییزی رو هنوز زنده جلو چشم دارم،  که هوا تاریک بود و بارون یه ریز میبارید و من تو اتاق از صدای رعد و برق و برخورد بارون به شیشه ی نورگیر وحشت میکردم ...همش فکر میکردم اگه بارون قطع نشه،  اگه هفت روز بارون بباره چی میشه؟ فکر میکردم شاید خدا میخاد مارو مثل قوم نوح(ع) به عذاب الهی دچار کنه و چون نماز نمی خوندم فکر میکردم اگه سیل بیاد و همه جا رو آب بگیره حتما من میمیرم ، همش خدا خدا میکردم بارون قطع شه ، میترسیدم غرق بشیم،  بعدش که بارون قطع میشد من خوشحال میشدم از این که بارش بارون هفت روز نشد!


حالا اینا بحثشون جداست که  چرا منو یه طوری تربیت کرده بودن که احساس گناه میکردم ؟  مگه یه بچه ی ده دوازده ساله چقدر میتونه گناه کار باشه ؟ اینکه اصلا چرا خدا باید ما رو عذاب میداد؟ چرا خدا انقدر بد برای ما مجسم شده بود؟( اونوقتا اینطوری بود خدای ما اون زمان ها قهار و جبار بود و منتظر بود یه رکعت نماز نخونی تا مثل مورچه زیر پاش لهت کنه ولی الان خدا با پیشرفت زمونه انگار مهربون تر شده و اهل مذاکره و گفتمان شده حتی ) ،چیزی که فکر منو به خودش مشغول کرده این روزا 

 اینه که چرا اونوقتا اینقدر بارون میومد پس چرا الان بارون نمیاد چراااا؟؟؟

نکنه خدا داره ما رو عذاب میکنه؟؟؟

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل

انقدر دلم دریا میخاد ، ساحل میخاد ، آفتاب میخاد ، دلم لباس های روشن میخاد ، سکوت میخاد.... دلم موسیقی و کنسرت میخاد ...  بهشت میخاد