وقتی گفت می خواهی زنده ات کنم،سال ها بود که مرده بودم .سال ها بود که درد مردن و عذاب جان کندن را فراموش کرده بودم.از آخرین باری که مرده بودم سال ها می گذشت .اما من هنوز از یادآوری آن وحشت داشتم .گویی زخم های مرگ هنوز التیام نیافته بودند.دوباره گفت :"می خواهی از مرگ بیرون بیاورمت؟"من در تردید بین شیرینی زنده شدن و تلخی مرگی که باز انتظارم را می کشید بودم،که او با دست هاش که از جنس دوست داشتن بودند مرا از اعماق مرگ به سطح زندگی آورد و من عاشق شدم.
مجموعه داستان های کوتاه "چند روایت معتبر"-چند روایت معتبر درباره ی مرگ -مصطفی مستور-نشر چشمه -چاپ دوم
+اگر توی صندلی چرخ دار نبودی عمرا اگه به من نگاه میکردی.
-نه ، اینطور نیست .حتما نگاه میکردم.
+نچ سرت با مهمان های دیگر گرم بود کسانی که از چهل قدمی آدم متوجه شان میشود من هم انجا چیزی خوردم .کسی که اصلا دیده نمیشد.
ویل پلکی زد .گفتم :
+درست می گویم ؟ نه؟
ویل به طرف بار نگاه کرد ، بعد صورتش را برگرداند سمت من .
-آره کلارک ،در دفاع از خودم باید بگویم الاغ بودم.
من پیش از تو -جوجو مویز-مریم مفتاحی-نشر آموت
خاله گفت آدم بهتر است که یک برادر داشته باشد، یه برادر خوب . گفت این احساس خوبی ست که آدم وقت سفر و خداحافظی پیشانی ش را بگذارد روی شانه ی مردی که برادرش است آنوقت دلش نمیسوزد که عشقی توی زندگی ندارد !
مجموعه ی داستان های کوتاه حتی وقتی می خندیدم -یک برادر- فریبا وفی-نشر مرکز-چاپ یازدهم
نمیدونم چرا عکس باز نمیشه !
نمیشه یکی پنج شنبه جمعه ها رو بذاره رو دور کند...به کجا چنین شتابان واقعا؟...به سرعت میشه ساعت 7صبح روز شنبه دوباره باید برم سر کار !!
یه ذره آرومتر خوب!!!
امروز آنقدر خسته بودم که یه لحظه بعد از ظهر دراز کشیدم که بعدساعت چهار برم باشگاه...ولی وقتی خوابیدم احساس کردم چقدر حالم بده و باشگاه هم نرفتم تا ساعت 5خوابیدم!!
البته الان پشیمونم ، تحت هر شرایطی باید میرفتم!
ساعت 6 و ربع با یکی از دوستام قرار داشتم وقتی رفتم سر قرار دیدم دختره زنگ زده که من فکر کردم قرار کنسل شده چون شب قبلش هماهنگ کرده بودیم انگاری فکر کرده بوده که قرار قطعی نیست
منم رفتم چند تا شال خریدم و بعدش میخاستم برگردم خونه ولی به خودم گفتم من که اومدم بیرون حداقل یه استفاده ی مفیدی بکنم از وقتم
رفتم سینما - فیلم بارکد رو دیدم قشنگ بود
برید ببینیدش -گوش بدین به حرفم!!
یکشنبه هم امتحان زبان دارم هیچی نخوندم
فردا شب هم میخام برم کنسرت!!
انقدر به ما دخترای ایرونی گفتن توقع تون رو بیارید پایین ...فکر کنم یه ذره توقع مون رو پایین تر از این بیاریم به چاه نفت میرسیم!!!
میان تاریکی
ترا صدا کردم
سکوت بود و نسیم
که پرده را می برد
در آسمان ملول
ستاره ای می سوخت
ستاره ای می رفت
ستاره ای می مرد
ترا صدا کردم
ترا صدا کردم
تمام هستی من
چو یک پیاله ی شیر
میان دستم بود
نگاه آبی ماه
به شیشه ها می خورد
ترانه ای غمناک
چو دود بر می خاست
ز شهر زنجره ها
چون دود می لغزید
به روی پنجره ها
تمام شب آنجا
میان سینه من
کسی ز نومیدی
نفس نفس می زد
کسی به پا می خاست
کسی ترا می خواست
دو دست سرد او را
دوباره پس می زد
تمام شب آنجا
ز شاخه های سیاه
غمی فرو می ریخت
کسی ز خود می ماند
کسی ترا می خواند
هوا چو آواری
به روی او می ریخت
درخت کوچک من
به باد عاشق بود
به باد بی سامان
کجاست خانه باد ؟
کجاست خانه باد ؟
یکی پرسیده بود چرا اسم وبلاگت " کجاست خانه ی باد؟؟" ...وجه تسمیه ش این شعر فروغه
من عاشق فروغم!
امروز تو خیابون تو راه برگشت از کلاس زبان داشتم فکر میکردم که کاش خودکشی کنم که تو اوج خداحافظی کرده باشم!
این روزا که میرم بیرون احساس میکنم از رده خارج شدم و تاریخ مصرفم گذشته ، بد جور ترس برم داشته!!
نمیخام پیر شم !میفهمین چی میگم؟؟؟
عنوان پست یه جمله از " دی سلینجر" ه فکر کنم از کتاب "ناطور دشت".
باور کنید وقتی نفس میکشم خاک رو تو دهنم حس میکنم تنگی نفسم هم بدتر شده !
بیچاره خوزستانی ها ، ایلامی ها، کرمانشاهی ها....
خاک نفس میکشن!!
چرا خوشحال نیستم ! یه چیزی، یه کسی رو کم دارم که نمیدونم چیه؟ نمیدونم کیه؟؟
همش زندگی م شده آرزوی اینکه کاش به ۱۸ سالگی م برگردم!!
میدونید از بعد ازظهر که شنیدم مردم سویس به اون2500 فرانک که پایه حقوق یک کارمند سادست رای منفی دادن میخوام پاشم برم سویس انقدر که این مردم با کمالات هستن اما نگرانم اگه برم اونجا 45500 تومن قطع بشه....
کاش اعلام بشه که شارژر هم مثل مسواک و موبایل شخصیه !
من نمیدونم چرا بعضی ها شارژر خودشون رو همراه شون نمیارن سر کار ؟؟
انقدر شارژر سنگینه ؟یا حیف شون میاد؟؟
میخام اگه بشه دو روز تو هفته برم کلاس یوگا ( علاوه بر دو روز کلاس بدنسازی)
اگه بتونم کلاسی پیدا کنم که ساعتش به کلاس زبانم بخوره، و من بتونم بعد از کلاس زبان مستقیم برم کلاس یوگا خیلی خوب میشه!!
دیشب تو سینما دختری که کنارم نشسته بود از این دخترهای شیک و پیک و داف بود! باورتون نمیشه سه بار در عرض یه فیلم یک و نیم ساعته تلفنش زنگ خورد و جالب تر اینکه هر سه بارشم تلفنشو جواب داد
وای من شوکه شده بودم
مگه میشه ؟؟
واقعا به کجا چنین شتابان؟
واقعا دلم میخاست بهش بگم خانم با کلاس بودن به قیافه نیست به لباس نیست به رفتارهای اجتماعیه درسته !! به رعایت حقوق بقیه ست، به مراعات حال بقیه رو کردنه!!!
امروز رفتم سینما ۷ تا ۹ ... خیلی فیلم دردناکی بود غم و استرس و دردناکی قصه برای من زیاد بود تپش قلب گرفتم ..
توصیه نمیکنم برید ببینیدش!!
قبل از اینکه فیلم شروع بشه رفتم و یه آیس پک خریدم !! تو مدتی که منتظر شروع فیلم بودم ، تو سالن سینما، حین پخش فیلم ، یه دختر بچه اانقدر زل زد به بستنی م که مثل سگ از آیس پک خریدنم پشیمون شدم !
کوفتم شد! فکر کنم آیس پک دلش میخاست!