چالش کتاب ، بهنام 2


+اگر توی صندلی چرخ دار نبودی عمرا اگه به من نگاه میکردی.

-نه ، اینطور نیست .حتما نگاه میکردم.

+نچ سرت با مهمان های دیگر گرم بود کسانی که از چهل قدمی آدم متوجه شان میشود من هم انجا چیزی خوردم .کسی که اصلا دیده نمیشد.

ویل پلکی زد .گفتم :

+درست می گویم ؟ نه؟

ویل به طرف بار نگاه کرد ، بعد صورتش را برگرداند سمت من .

-آره کلارک ،در دفاع از خودم باید بگویم الاغ  بودم.


من پیش از تو -جوجو مویز-مریم مفتاحی-نشر آموت

چالش کتاب ، بهنام


خاله گفت آدم بهتر است که یک برادر داشته باشد، یه برادر خوب . گفت این احساس خوبی ست که آدم وقت سفر و خداحافظی پیشانی ش را بگذارد روی شانه ی مردی که برادرش است آنوقت دلش نمیسوزد که عشقی توی زندگی ندارد !

مجموعه ی داستان های کوتاه حتی وقتی می خندیدم -یک برادر- فریبا وفی-نشر مرکز-چاپ یازدهم

نمیدونم چرا عکس باز نمیشه !