خدایا شفا بده منو از این مرض ناعلاج

داشتم فکر میکردم باید خودمو همینطوری  که هستم قبول کنم دست بردارم از جنگیدن با خودم !

باید بپذیرم که  موجود خاک بر سر و بی عرضه و ترسویی ام  و فقط به درد مردن میخورم!

من حسودی م میشه به تمام آدم هایی که میجنگن و همون زندگی رو که دوست دارن میسازن برای خودشون . حداقل تلاششونو که میکنن! به جاش من  همیشه دچار این مرض " آخرش که چی ؟ " ام

شاید خدا منو برای همین آفریده که یه جا  بشینم و منتظر مردن باشم  احتمالا چون فقط به درد مردن میخورم و برای مردن به دنیا اومدم!

ولی درد داره ،  یه تیکه هایی تو وجودم هستن که میخان زندگی کنن  به خاطر همینه که یه وقتایی عذاب وجدان دارم و میخام دوباره زندگی رو شروع کنم بجنگم تلاش کنم  راههایی که تا حالا نرفتم رو برم جاهایی که ندیدم رو  ببینم اونی باشم که تا حالا نبودم . ولی تهش همیشه اینه  " آخرش که چی؟"  

مثل ترسوها، بیعرضه ها و احمق ها

نظرات 2 + ارسال نظر
بانوی بهار دوشنبه 3 خرداد 1395 ساعت 14:36 http://khaterateman95.blogsky.com

همه ی آدما این فکر رو می کنن که بقیه تلاش می کنن ولی خودم خیلی بی عرضه ام:|
چرا این فکر رو می کنی؛سره کار که میری؛کلاس زبان که میری؛اینا خوبه دیگه:)

وای به حال بقیه اگه اونام مثل من از خودشون راضی نباشن پس زندگی شون احتمالا جهنمه
خدا کنه اینطور نباشه
خوبه اره ولی کافی نیست خیلی ها اینکارا رو میکنن

تبدیل عکس به نقاشی یکشنبه 2 خرداد 1395 ساعت 19:46 http://www.lenzor.com/line2d

تبدیل عکس به نقاشی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.