و ناگهان چقدر زود دیر میشود!

به مناسبت پنجمین سالگرد فوت پدرم


پدرم  آدم مومن و ساده ای بود .مرد خوبی بود. ولی همیشه همه چیز رو به آینده موکول میکرد از نظر پدرم برای سفر رفتن، خوش بودن ،چیز جدید خریدن، تغییر کردن ،خندیدن همیشه "بعدا" بهترین وقت بود .همیشه فکر میکرد که روز بهتر و ایده آل تری هست ! 

 نه نبود!

شاید دقیقا  وقتی که همه چیز داشت درست میشد و اونروزی که پدرم میخاست میومد پدرم مریض شد و یک سال و نیم بعد فوت کرد .

وقتی پدرم فوت کرد من به خودم قول دادم هرگز زندگی کردن رو به  تعویق نندازم ،فهمیدم روز بهتری نمیاد خودم باید بسازمش، فهمیدم امروز بهترین روزه و از همه مهمتر فهمیدم که وقتی نمونده باید عجله کنم.....


جاش خالیه ....خیلی!

نظرات 5 + ارسال نظر
کافه چی جمعه 5 شهریور 1395 ساعت 22:54 http://phenomenon96.persianblog.ir/

تسلیت

سلام مرسی دوست عزیز

بریدا سه‌شنبه 2 شهریور 1395 ساعت 20:48

:(

اپیزود دوشنبه 1 شهریور 1395 ساعت 20:42 http://www.episode2550.blogfa.com

خدا بیامرزدشون

مرسی عزیزم

بانوی بهار دوشنبه 1 شهریور 1395 ساعت 14:13 http://khaterateman95.blogsky.com

خدا رحمتشون کنه؛)روحشون قرین آرامش ابدی

چقدر خوبه تصمیم به این بزرگی گرفتی؛)خوبه که در کناره ناراحتیت انقدر منطقی بودی

نه از منطقم نبود از احساساتم بود
یهو دیدم پدرم بدون اینکه خیلی لذت برده باشه از زندگی فوت کرد فهمیدم نمیشه تعلل کرد

Elham دوشنبه 1 شهریور 1395 ساعت 01:07 http:/http://elhamabar20476.blogsky.com//

خدا روحش رو شاد کنه
فرصت زندگی خیلی کم

مرسی الهام عزیز

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.