نمیتونم پایانی به غیر خودکشی یا بستری شدن تو بیمارستان روانی رو برای زندگیم تصور کنم !
قطعا هم عقیده هستم داییبه خصوص اگه یک بیماری لا علاج بگیرمیا پیر بشم به نظرم سن بالا زندگی بی معنیه
وقتی تو سرازیری زندگی میفتی دیگه زندگی بی معنی میشه
اوووووف.یکی مثه خودمو پیدا کردم.منتها از نوع جنس مخالف.منم دقیقا همینو نوشته بودم.چه جالب.بیا سوته دلون گرد هم آییم
سلام ادرس وبلاگتو میذاشتی !
به نظرت کسی که رو تخت افتاده واقعا روح روانش ارومه؟ اینگه یه پرستار مجبورباشه غذا بذاره دهنت یا لباست رو عوض کنه!
میگم شاید جسمش خسته و فرسوده باشه ولی روحش اروم و قرار داشته باشه ولی اونی که کارش به بیمارستان روانی میفته روحش آروم نیست مریضه
:|انقدر زیادی عاقل نباش خوب آدمایی که خیلی اهل تفکر و کتاب هستن اینجوری میشن؛(
والا اونایی که کتاب میخونن و فکر میکنن باید عاقل تر بشن نه چل تر
منم به همین فکر میکنم البته توی سن بعد از 50 سالگی ...اگه برسم به اون سن
عزیزم
سخت نگیر صبا خانم ...زندگی ارزش غصه خوردن رو نداره
چشمباور کن من سخت نمیگیرم اون سخت میگیره
مگه دیوونه شدی دختر این حرفا چیه ؟؟؟؟
باور کن دارم دیوونه میشم
صبای عزیز من هممون تو یه باتلاقی گیرافتادیم که نمیدونم کی قراره از توش در بیایم یه مشت افسرده نا امید
من به یه منجی احتیاج دارم
چه پایان خوبی خیلی بهتر از رویی تخت افتادن و مردنه
روی تخت افتادن و با روح و روانی اروم و در ارامش مردن بهتر از مردن با روحی داغون و جسمی به زنجیر کشیده و خسته نیست؟؟
قطعا هم عقیده هستم دایی
به خصوص اگه یک بیماری لا علاج بگیرم
یا پیر بشم به نظرم سن بالا زندگی بی معنیه
وقتی تو سرازیری زندگی میفتی دیگه زندگی بی معنی میشه
اوووووف.یکی مثه خودمو پیدا کردم.منتها از نوع جنس مخالف.منم دقیقا همینو نوشته بودم.چه جالب.بیا سوته دلون گرد هم آییم
سلام
ادرس وبلاگتو میذاشتی !
به نظرت کسی که رو تخت افتاده واقعا روح روانش ارومه؟ اینگه یه پرستار مجبورباشه غذا بذاره دهنت یا لباست رو عوض کنه!
میگم شاید جسمش خسته و فرسوده باشه ولی روحش اروم و قرار داشته باشه ولی اونی که کارش به بیمارستان روانی میفته روحش آروم نیست مریضه
:|
انقدر زیادی عاقل نباش خوب آدمایی که خیلی اهل تفکر و کتاب هستن اینجوری میشن؛(
والا اونایی که کتاب میخونن و فکر میکنن باید عاقل تر بشن نه چل تر
منم به همین فکر میکنم البته توی سن بعد از 50 سالگی ...اگه برسم به اون سن
عزیزم
سخت نگیر صبا خانم ...زندگی ارزش غصه خوردن رو نداره
چشم
باور کن من سخت نمیگیرم اون سخت میگیره
مگه دیوونه شدی دختر این حرفا چیه ؟؟؟؟
باور کن دارم دیوونه میشم
صبای عزیز من هممون تو یه باتلاقی گیرافتادیم که نمیدونم کی قراره از توش در بیایم یه مشت افسرده نا امید
من به یه منجی احتیاج دارم
چه پایان خوبی خیلی بهتر از رویی تخت افتادن و مردنه
روی تخت افتادن و با روح و روانی اروم و در ارامش مردن بهتر از مردن با روحی داغون و جسمی به زنجیر کشیده و خسته نیست؟؟